بنيان اسلامي علوم انساني بومي
بنيان اسلامي علوم انساني بومي
حجت الاسلام والمسلمین دكتر سيدمحمدرضا امام، رئيس دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران مي باشند. ايشان داراي تحصيلات حوزوي در سطح خارج فقه بوده و عضو هيئت علمي گروه فقه و حقوق دانشكده الهيات دانشگاه تهران نيز هستند. در خصوص علوم انساني بومي، گفتگويي با دكتر امام داشتيم كه مشروح آن در ذيل مي آيد.

جناب استاد، تعريف شما از علوم انساني بومي چيست؟
علوم انساني يعني علومي که مرتبط با انسان و ماهيت انسان است: اعم از الهيات، روانشناسي، ادبيات، علوم اجتماعي و غيره. اين علوم در حيطة ارتباط انسان با محيط خارجي هيچگونه مطلبي را مطرح نميکنند. اين علوم از زمان خلقت انسان به صورت ساده وجود داشتند و در طول تاريخ بشر نيز علماي بسياري نظير افلاطون و ارسطو در اين زمينه سخن گفتهاند. با توجه به شرايطي که انسان در آن زندگي ميکند آداب، رسوم و فرهنگي پيدا ميکند که متناسب با اين آداب و سنن، ذهن انساني فعال ميگردد و در نتيجه، تراوشهاي ذهني افراد در مجموعهاي بهنام «علوم انساني» جمع ميشود که اين فعاليتهاي ذهني در حوزههاي مختلف تخصصي هستند. اين فرايند اگر به يک ارتباط متافيزيکي (که ارتباط وحي ميباشد) اضافه شود، قطعاً استواري اين فکر و انديشه بيشتر ميشود.
در جوامع مختلفي که مورد مطالعه قرار ميدهيم، مشاهده ميکنيم که يک نوع احتياجاتي وجود دارد. با توجه به اين نيازها، نوعي تفکر و انديشه به افراد عرضه ميشود که صحت آن را به مرور زمان خود افراد يا ديگران بررسي ميكنند. در کشور ما يک فرهنگ اصيل ايراني وجود دارد که فينفسه انديشهاي متعالي است. اين صحبت بدين دليل نيست که ما ايراني هستيم بلکه تاريخ نشان ميدهد که کشور و ملتهاي ديگر در طول تاريخ از فکر و انديشه ايراني بهره بردهاند. البته ممکن است انتقاداتي هم نسبت به اين افکار وجود داشته باشد اما اصالت آن مورد انکار نيست و هنگامي که اين فکر و انديشه با يک فکر استوار گره ميخورد قطعاً مهر تأييدي به اين فکر و انديشه زده ميشود. ممکن است که ما جداي وحي انديشهاي داشته باشيم و ادعا کنيم که صحيح است اما اثبات آن کار مشکلي است و ديگران نميپذيرند و ملتهاي ديگر نيز ممکن است آن را نقد و اصلاح کنند. اما وقتي اين موضوع مستند به عالم غيب شد و از جانب وحي و قرآن و سنت تأييد گرديد قطعاً ديگر قابل مناقشه نخواهد بود و حتي اين کار براي ما نيز مقدور نخواهد بود. اگر انديشه ما از فکر اسلامي و ديني جدا شود، ميبينيم که يک چيز خارجي است و ديگر زائيده فکر ما به عنوان يک فکر ايراني و اسلامي نخواهد بود و مشاهده ميکنيم که انحرافي صورت گرفته است، لذا اهميت آن زياد است و بايد به اين مسئله توجه علمي شود. ما ميگوييم علوم انساني ديني ما ارزش دارد. حال از کجا بايد دانست اين سخن صحيح است و داراي ارزش بالايي است؟ اما هنگامي که به اين علوم نگاه ميکنيم متوجه ميشويم وقتي آنها (علوم انساني) در مجموع در کنار هم گذاشته ميشوند، واقعاً داراي بنياني مستحکم و اصيل هستند که جدا شدن از اين انديشهها باعث انحراف ميشود.
با توجه به اين مباحث، آيا در وضعيت فعلي امکان حرکت به سمت علوم انساني بومي وجود دارد؟
به نظر من نه فقط اين امکان وجود دارد بلکه تحقق آن ضروري است. ضرورت دارد که به علوم انساني بومي خود مراجعه کنيم چون نقصي در آن نيست. ما ميتوانيم با آميختهشدن با معارف حاکم در جهان، کمي بيشتر علوم انساني جهاني را بشناسيم اما اگر فرهنگ اصيل و علوم انساني اصيل خود را فراموش کنيم قطعاً دچار اختلال در شخصيت ميشويم؛ به دليل اينکه علوم مورد نياز خود را رها کردهايم و علومي را بهدست آوردهايم که ضدِ نياز ماست، اما ظاهري زيبا دارد. اگر به اين شکل پيش برويم خطر جدي براي علوم و نيازهاي ما وجود دارد. يک امت با رهاکردن علوم اصيلي مثل علوم انساني مسخ ميشود. مثالي بزنيم كه البته شايد کامل نباشد. مثلاً ما در رشته فلسفه، علوم اجتماعي و روانشناسي برخی دانشمندان ايراني داشتيم که پژوهشها و تحقيقاتي انجام دادهاند و نظرات جديدي ارائه كردهاند. بايد به آنها مراجعه کنيم و ببينيم آنها چه ميگويند و در مرحله بعد، آن انديشهها را در کشور خود پياده کنيم. ممكن است زماني متوجه اين مسئله شويم که ديگر دير شده است و برگشت به فرهنگ اصيل خودمان به سادگي ممکن نباشد. ما بايد به منابع اصيل خود که مستند به کتاب و سنت هستند، مراجعه کنيم زيرا حاصل صدها سال تفكر دانشمندان ماست. معلوم است که اين منابع، بايد مستندات ما بشود و جوانهاي ما بايد با علومي که براي آنها زحمات زيادي کشيده شده، آشنا شوند. علماي مسلمان ايراني براساس منابع مهم فکر کردند و فکر آنها خلاقيت داشت. واقعاً به چه قيمتي آنها را رها ميکنيم؟ به قيمت اينکه برويم علوم غيربومي را بياوريم و آن را تحويل جامعه بدهيم. اين تضاد و تناقص است و براي اينکه از اين تضاد و تناقص خود را رها سازيم حتماً بايد به علوم بومي خود استناد کنيم. اينگونه علوم زائيده فکر ما نيست و از جاي ديگري آمده است. اشکالي ندارد تطبيق بدهيم ببينيم آنها چه ميگويند اما نه به اين معنا که علوم بومي خود را رها سازيم و به آنها استناد کنيم. البته الان رايج شده است که ببينيم آنها چه ميگويند. در صورتي که بايد به منابع اصيل مراجعه کنيم بعد تطبيق بدهيم. قطعاً اگر بهطور عالمانه اين مسئله بررسي و تطبيق داده شود، تصورهاي علوم انساني بومي بيشتر ظهور و بروز پيدا ميکند.
به نظر شما چه نيازهايي براي حرکت به سمت توليد الگوي مناسب علوم انساني بومي وجود دارد؟
چون ما ملت اصيل و مسلماني هستيم و فرهنگ ايراني اسلامي داريم، وجود اين دو عامل ايجاب ميکند که متناسب با اين دو فرهنگ، که باهم عجين شده و يکي است و نميتوانيم آنها را از هم تفکيک کنيم، حرکت کنيم. چون هيچ تضادي بين اين دو بينش اسلامي و ايراني وجود ندارد. اگر بخواهيم به ديگران مراجعه کنيم مشکلاتي به وجود ميآيد که در اين زمينه به بيان مثالي ميپردازم. بينش غربيان راجع به حجاب مانند بينش ما نيست، به همين جهت فکر ما را ضد حقوق بشر ميپندارند. وقتي ما به انديشه اسلامي خود مراجعه ميکنيم، ميبينيم که اسلام براي انسان کرامتي قائل شده است و کرامت انسان را در اين ميبيند که بامتانت باشد و ارزان نباشد. ولي از نظر غربيها اين يک علمي است که نسخ شده است. فرهنگ، بينش، علوم و اعتقادات ما ميگويد خانواده بايد از يک زن و مرد تشکيل شود که به طور شرعي در کنار هم باشند و زن و مرد در برابر يکديگر وظايفي دارند و بايد از هم تبعيت کنند. اسلام يک نفر را مدير خانواده معرفي کرده است و از خانواده نسل به وجود ميآيد. وجود محبت، عاطفه و احساسات باعث ميشود که خانوادة گرمي تشکيل شود و اعضاي خانواده به يکديگر وابسته شوند. اين وابستهشدن به همديگر خيلي از خطرها را از افراد جامعه دور ميکند اما آيا نهاد خانواده را در غرب به اين استواري و مستحکمي پيدا ميکنيد؟ پس چگونه ميتوانيم از بينش آنها استفاده کنيم؟! با وجود تفكرات زيربنايي و اساسي که تحت عنوان انديشه متعالي در اسلام و ايران داريم، ما داراي بسياري از علوم بوديم که زائيده فکر ايرانيان مسلمان بوده ولي از ما به يغما رفته است. مثلاً در علم پزشکي اگر شما مراجعه کنيد مشاهده خواهيد کرد که خيلي از مباحث علوم پزشكي را رازي و ابنسينا مطرح كردهاند. دانشمندان ما چيزهاي زيادي کشف کردند و غربيها آنها را به يغما بردند. آنها اسامي و اصطلاحات اين علوم را به لاتين تغيير و بعد به ما تحويل دادند. در حالي که آنها به ما احتياج داشتند ما به سراغ آنها رفتيم و هماکنون فکر ميکنيم از آنها استفاده ميکنيم. اين مسئله دامنهداري است و من اعتقاد دارم بايد در علوم پزشکي به يافتههاي اصيل ايراني توجه کنيم. ما در علوم انساني نقصي نداريم؛ اگر به منابع اصيل خود مراجعه کنيم ميبينيم آنقدر ثروت و منابع زيادي داريم که مانند يک گنج ارزشمند ناشناخته است و ما آن را کشف نکرديم. هر چقدر وارد اين گنج شويم، متوجه غناي آن ميشويم و اصلاً تمامشدني نيست.
به نظر شما دستگاه هاي سياستگذار در حمايت از علوم انساني بومي چه نقشي دارند؟
مقام معظم رهبري خطمشي کلي را در حوزهها، دانشگاه ها و مراکز پژوهشي تعيين و راهنمايي کردند که چه کار بايد کرد. بالاخره جهتدهي و سوقدادن پژوهشگران و اهل علم و فراهمکردن امکانات براي آنها يکي از وظايف دستگاه هاي مسئول است. مثلاً دانشگاه ها ميآيند منابعي را براي دانشجويان در سرفصلهاي خود تصويب ميکنند. بايد مراقب باشيم كه جهتگيري منابعِ مصوب در دروس، انديشهها و پژوهشها به سوي فرهنگ اصيل و علوم انساني اصيل ما باشد. اگر اينگونه باشد، دانشگاه ها نيز به آن سمت حرکت خواهند کرد و دانشجويان نيز بسيار موفق خواهند بود. قطعاً مسئولان امر در جهتدادن به نسلهاي آينده وظيفه بزرگي دارند و بايد قسمتي از اين مراکز آموزشي و پژوهشي علما و انديشمندان متدين، عارف، دلسوز و مخلص را جمع کنند و مراکز علمي و محققين و پژوهشگران به سمت و سوي صحيح هدايت شوند.
به نظر شما اتاقهاي فکر در اين راستا چه نقشي ميتوانند داشته باشند؟
وقتي ميگوييم اتاق فکر، منظور مرکزِ «منابع اصلي» است و منظورم از منابع صرفاً کتاب نيست. خود اين فکر و انديشه، در مسير کار و پيدا کردن راه صحيح مؤثر است. منتها گاهي اين اتاقهاي فکر حساب شده عمل نميکنند. در تعيين اعضاي اتاق فكر، بايد دقت شود و همچنين علما و متفکراني که داراي فکر و انديشهاي صحيح هستند، بايد شناخته شوند. در آن اتاق فکر، اگر انحرافي صورت بگيرد اين انحراف بهسادگي جبران نميشود، لذا ما از تشکيل اتاق فکر ميترسيم زيرا ممكن است خطا كنيم که در اين صورت جبرانکردن آن به سادگي ميسر نخواهد بود. چون کسي که تصريح کرد عاملِ علمي است، هزار و يک توجيه براي به کرسينشاندن حرف خود دارد و کسي بايد در مقابل او قرار گيرد كه از او قويتر باشد تا خطا را تشخيص داده و جلوي انحراف را بگيرد. لذا تأسيس اتاقهاي فکر بايد حسابشده باشد و خيلي بايد در تشکيل آن دقت کرد. افراد را با دقت زير ذرهبين برد و بايد اعتماد حاصل شود که آيا آن فرد لياقت دارد که در آن اتاق فکر بتواند راهنمايي کند و طرح بدهد يا خير. در كل، کار مهم و دشواري است.
نقش اساتيد در اين زمينه و در اين راه چيست؟
حديث داريم که اگر عالِم (دانشمند) اصلاح شد، دنيا اصلاح ميشود و برعکس. استاد يک الگوست. بهطور ناخودآگاه اگر يک دانشجو خودش داراي فکر و انديشه باشد نوعاً از استاد الگو ميگيرد، لذا استاد نقش بسيار مهمي در اين فعاليت علمي ميتواند داشته باشد. استاد در هر دو جهت، يعني در اصلاح و در افساد نقش بسزايي دارد.
با جشواره بينالمللي فارابي چقدر آشنا هستيد؟ با توجه به اينکه، اين جشنواره ويژة علوم انساني و اسلامي برگزار ميشود، به نظر شما چه نقشي ميتواند در رسيدن به علوم انساني بومي داشته باشد؟
در طي چند سال گذشته كه اين جشنواره بينالمللي و معتبر برگزار شده، از طريق رسانهها با آن آشنا شدم. به نظر من ابتكار حکيمانهاي است. اين جشنواره، يکي از برنامههاي جهتدهي است. آنجا هم بايد حواسمان جمع باشد تا خطايي رخ ندهد. ولي تا به حال هم که ديدم بحمدالله خوب بوده است. کساني را مورد تشويق و تأييد قرار دادند که ميتوانستند يک عالِم حامل علوم انساني باشند و اين بسيار کار ارزشمندي است و فعاليت دقيقي صورت گرفته است. البته کار وقتي پيش ميرود که خطاهايش معلوم شود و به تجربه آشكار گردد که چه کاري، چگونه ميتواند بهتر انجام شود. ادامه برگزاري جشنواره، آن را به جايگاه بهتري ميرساند. اين جشنواره يك ضرورت است و بايد آن را با قوت ادامه داد و نبايد رها كرد